معنی دل بکنیین - جستجوی لغت در جدول جو
دل بکنیین
قطع علاقه کردن، امید بریدن
ادامه...
قطع علاقه کردن، امید بریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دل بکندیین
دل بریدن از کسی، دل کندن از کسی
ادامه...
دل بریدن از کسی، دل کندن از کسی
فرهنگ گویش مازندرانی
آل بگنیین
آل زده شدن دچار کابوس شدن
ادامه...
آل زده شدن دچار کابوس شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بل بکشیین
با سرعت غذا را بلعیدن، غذا خوردن با تعجیل
ادامه...
با سرعت غذا را بلعیدن، غذا خوردن با تعجیل
فرهنگ گویش مازندرانی
دس بکشیین
دست کشیدن از کاری، مالیدن، ماساژ دادن، نوازش کردن
ادامه...
دست کشیدن از کاری، مالیدن، ماساژ دادن، نوازش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
در بکشیین
بیرون آوردن چیزی از جایی
ادامه...
بیرون آوردن چیزی از جایی
فرهنگ گویش مازندرانی
در بشنیین
بیرون ریختن
ادامه...
بیرون ریختن
فرهنگ گویش مازندرانی
دل نکشیین
رضایت نداشتن، مایل نبودن
ادامه...
رضایت نداشتن، مایل نبودن
فرهنگ گویش مازندرانی
دم بکشیین
دم کشیدن، پخت کامل پلو
ادامه...
دم کشیدن، پخت کامل پلو
فرهنگ گویش مازندرانی
دل بکندییه
دل کنده، کسی که از فرد یا چیزی دل کنده باشد
ادامه...
دل کنده، کسی که از فرد یا چیزی دل کنده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
کل بکندیین
پوست کندن ساقه ی درخت
ادامه...
پوست کندن ساقه ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
کل بکشیین
فریاد زدن جیغ کشیدن، زوزه ی گرگ
ادامه...
فریاد زدن جیغ کشیدن، زوزه ی گرگ
فرهنگ گویش مازندرانی